گنجشک
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:23
گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم در میان شاخه های یک درخت که آرامگاه خستگیم و سرپناه بی کسیم بود، طوفان تو آنرا از من گرفت مگر کجای دنیای تو را گرفته بودم؟جای کسی را تنگ کرده بودم؟ خطاب آمد ماری در راه لانه ات بود و تو در خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. چه بسیاربلاها که از...