چشمی دارم




چشمی دارم همه پر از دیدن دوست


با دیده مرا خوشست چون دوست دروست


از دیده و دوست فرق کردن نتوان


یا اوست درون دیده یا دیده خود اوست




با همه چیز درآمیز





با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو


 که در انزوا پاک ماندن


 نه سخت است


 و نه با ارزش  !!!!




گم شدن رقیه س



شهادت حضرت رقیه بر همه انسانهای آزاده وبر همه ملسلمانان و همه شیعیان تسلیت باد





مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ می نویسد:

در راه شام، طفلی که بعضی او رارقیهدانسته اند گریه و ناله سختی سر داد یکی از لشکریان یزید که از گریه آن کودک خشمگین شد و با صدای بلند فریاد زد ای دخترک ساکت شو که گریه ات مرا آزار میدهد اما آن نازدانه که داغ پدر دیده بود و در فراغ او میسوخت نمیتوانست گریه و اشک خود را کنترل کند باز مامور یزید بانگ برداشت که ((اسکتی یا بنت الخارجی)) آن نازدانه تا این جمله را شنید روی به سر بریده امام حسین علیه السلام نمود و با حال گریه گفت ای پدر تو را مظلومانه کشتند و نامت را خارجی نهادند. مامور یزید با شنیدن این جمله خشمگین شد و آن نازدانه را از بالای شتر به زمین انداخت. آن دختر در تاریکی شب مشغول دویدن شد. سنگها و خارهای بیابان پاای آن کودک را زخمی کرد. حضرت رقیه س که زخمی و خسته شده بود در گوشه ی از بیابانی و در کنار بوته خاری بر زمین نشست.

در این هنگام لشکریان و اسرا مشاهده کردند که نیزه ای که سر امام حسین علیه السلام بر آن بود به زمین نشست و هرچه کردند نتوانستند آن را حرکت دهند. رییس لشکر یزید به نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و علت این پدیده شگفت را از ایشان سوال کرد. امام سجاد در جواب فرمود باید یکی از کودکان این قافله گم شده باشد. یقین داشته باشید که تا آن کودک پیدا نشود این سر و نیزه از جای خود حرکت نخواهد کرد.

حضرت زینب تا این صحبت را شنیدند متوجه شدند که حضرت رقیه در میان کودکان نیستند . حضرت زینب س سراسیمه از شتر پیاده شد و با نگرانی تمام به جست و جوی حضرت رقیه س پرداختند. لحظه ای بعد جضرت زینب س صدای ناله ای را شنید و به دنبال آن صدا به راه افتادند. در تاریکی شب و آن بیابان ظلمانی ناگهان چشم حضرت به سیاهی افتاد. حضرت زینب نزدیک تر رفتند و متوجه شدند که خانمی بزرگوار سر بچه کوچک را بر دامان گرفته. حضرت زینب از آن خانوم می پرسد: شما چه کسی هستی و اینجا چه میکنید؟ آن خانوم مجلل در پاسخ حضرت زینب می فرماید:من مادرت فاطمه هستم آیا گمان میکنی که از یتیمان فرزندان حسین غافل میشوم؟

منبع: ناسخ التواریخ ص 531




عکس کوچه های منتهی به حرم حضرت رقیه














هــمـه ی  مـحـاســبـاتــــ را بــه هــم  ریــخــت


ســن و ســال را


کــوچــکـــ و بــزرگـــی  را ...


نــشـ ـان داد مے شــود یــکــــ تــنــه قــیــام کــرد


و شــهــر ضــد عـــلـی را تــبــدیـل بــه حــســـیــنــی کـرد .


بــه  او   اقــتــدا  کــنــیــم


بــه رُقَـــّیــه بــنــت  الــحــســـیــن عــلــیــهــا الــســلــام




 




دود اگر بالا نشیند




مایه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است 
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است 

دود اگر بالا نشیند کســـر شــأن شــعـله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست

ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست 
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است 

شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند 
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشــــتر است

آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون 
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است 

کــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود 
کــــره خــر ، از خــریت پیش پیش مــــادر است 

کاکـل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نکرد 
زلف ، از افتادگی قابل به مشک و عنبر است 

پادشه مفلس که شد چون مرغ بی بال و پر است 
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است 

سبزه پامال است در زیر درخت میوه دار
دختر هر کس نجیب افتـاد مفت شوهر است

صائبا !عیب خودت گو عیب مردم را مگو 
هر که عیب خود بگوید، از همه بالا تر است