همکاری

همکاری و همیاری 

 

پدرم رفت و دو تا جام گرفت

پدرم رفت و دو تا جام گرفت...

 

پــدرم رفـت و دو تـا جـام گـرفت

بـاده ای درخـور « خــیّـام » گرفت !

دم به دم ریخت به جامش میِ ناب

آنـقَــدَر خــــورد کـــه آرام گرفت

خـودش از پستـه و فندق ها خورد

پـیـشِ مــن تـخـمه و بادام گرفت !

تکــیـه بـر پشتــی قرمز زد و بعد

هـی ز سیـگار خـــودش کام گرفت

باده می خورد و بـه من می فرمود:

مست باید شد و « صـدّام » گرفت !!!

ساقــی و مطرب و می هست ولی

عیــش بـا یــار ســرانـجـام گرفت

زین سبـب از رفـقـای خَفنـــش !

پــی آن یــار خــوش انــدام گرفت

الـغـرض کــرد حسابــی ! عشق و

دادِ دل از غـــــم ایـــام گــرفـت

صبــح شـد وقت نمازش که رسید

پـی تـکبیـــرة الاحــــرام گـرفت

یا عـلـی گــفت و نمازش را خواند

دلــم از غــربـــت اســلام گرفت .

امیر حسین خوش حال « کولی »


ال یاسین

 

سلام علی آل یاسین

 

نوشته اند دلم را برای خون جگری

بدون گریه زمانه نمی شود سپری

نیازمند تکامل به گریه محتاج است

درخت آب ندیده نمی دهد ثمری

دو فیض، توشۀ راه سلوک عشاق است

توسل سحری و عنایت سحری

هزار نافله خواندن چه فایده دارد

اگر نداشته باشد به عاشقان نظری

به هر دری که زدم باز پشت در ماندم

بس است در زدن من، بس است در به دری

برای بنده خریدن بیا سر بازار

چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری

بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد

چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری

همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه

اگر چه نام مرا در نوافلت نبری

خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد

دعای من به خودم هم نمی کند اثری

یگانه منتقم خون کربلا برگرد

قسم به عمه مظلومه ات بیا برگرد

با تشکر از شاعر اثر علی اکبر لطیفیان


عمرم غرق در غم گذشت

 

 

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

 مانند مرده ای متحرک شدم بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

 می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت 

دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت

 بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت

 تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...

 مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

 ***

حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 

انتظار

 

 

از انتظار خسته ام و یا دلم گرفته است؟
تو مدتی است رفته ای , بیا دلم گرفته است

نگاه سرد پنجره به کوچه خیره مانده بود
گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است

گذشتم از هزاره ها در امتداد دوری ات
به ذهن من نمی رسد کجا دلم گرفته است

به چشم خود ندیده ام شکوه چهره ی تو را
شبی بیا به خواب من , بیا دلم گرفته است